کرج – عصر شفافیت: جنگ ۱۲روزه رژیم منحوس صهیونیستی به خاک مقدس جمهوری اسلامی ایران، تنها یک حمله نبود؛ بلکه یک «روایت» بود. روایتی تلخ از شلیکهایی که در میان خانهها، کوچهها، بیمارستانها و مسیرهای روزمره مردم فرود آمد و ۱,۰۶۴ نفر را به شهادت رساند؛ بزرگترین حمله مستقیم به غیرنظامیان در تاریخ معاصر ایران.
در میان این شهدا، ۱۳۲ زن حضور دارند؛ زنانی از طبقات، مشاغل و نقشهای مختلف اجتماعی: استاد دانشگاه، پزشک، خبرنگار، مادر باردار، فعال رسانه، کارمند، ورزشکار و مددکار اجتماعی و غیره. این زنان، نمایندگان «تمام چهرههای زن ایرانی» هستند.
ستارگان خاموش؛ هرکدام یک داستان
این گزارش، نتیجه یک بازخوانی جامع میدانی و اسنادی است؛ روایتی ۱۲پرترهای از زنانی که به «ستارگان خاموش جنگ» تبدیل شدند. روایتی برای ثبت در حافظه تاریخی.
بررسی مهمترین جوانب روایت
۱- ابعاد انسانی جنگ
در دل روایت این زنان، ابعاد انسانی جنگ به روشنی نمود مییابد. داستانهای آنها در کنار فاجعهها و مصیبتها، تصاویری از امید، استقامت و انساندوستی را به نمایش میگذارند. هر یک از این زنان با فداکاری و جرات، در تلاش برای حفظ جان و امنیت دیگران بودند.
۲- تاثیر بر حافظه تاریخی
این گزارش، تلاش دارد تا روایت این زنان را در حافظه تاریخی ثبت کند. ثبت این داستانها نه تنها اهمیت ادای احترام به این ستارگان را نشان میدهد بلکه به جامعه یادآوری میکند که مظلومیتها و فداکاریهای انسانی هرگز نباید فراموش شود.
۱. دکتر زهره رسولی
«بانویی که نوزادان بسیاری را به زندگی آورد، اما خود با کودک دوماههاش پر کشید»

در استان گیلان به او «دکتر فرشته» میگفتند. او سالها در کنار زنان روستایی و مادران نیازمند فعالیت میکرد. رسولی نه تنها یک پزشک، بلکه پناهگاه زنان باردار بود؛ پزشکی که بارها معجزه تولد را به وقوع پیوست.
در ۲۳ خرداد، او به همراه همسرش و نوزاد دوماههاش «رایان» به شهادت رسیدند. تنها بازمانده خانواده، «کیان» کوچک است که با ۵۰ درصد سوختگی در بیمارستان بستری شده است.
مرگ او، نقطه عطفی بر زندگی پر خدمت او بود؛ اما نامش در میان مردم گیلان هنوز زنده و پایدار است.
۲. دکتر مرضیه عسکری
«فرشته سفیدپوش نوزادان»

تمام پرستاران بخش نوزادان میدانند که اگر نوزادی در وضعیت بحرانی قرار داشته باشد، باید به دکتر عسکری مراجعه کنند. او برای نوزادان، «آخرین امید» بود.
حضور این زن فضایی پر از مهربانی و حس مادری را به مشام میرساند؛ بهطوری که بسیاری از مادران نوزادانشان را نه به بیمارستان، بلکه به دستان «مرضیهجان» میسپردند.
صبح روز حادثه، مانند همیشه زود از خانه خارج شد تا شیفتش را بهموقع آغاز کند. اما هیچکس تصور نمیکرد که مسیر روزمرهاش، آخرین مسیر زندگیاش باشد.
۳. ندا رفیعی پارسا
«بانوی جریانساز انرژی ایران»

او یکی از آن استعدادهایی بود که اساتید دانشگاه برایشان «حساب کشور» باز میکنند. پژوهشگر جوانی که پروژهاش در زمینه پایداری شبکه انرژی ایران در آستانه ثبت ملی بود.
جسدش کنار لپتاپش پیدا شد؛ آخرین فایلی که باز کرده بود، نموداری بود که برای بهبود یکی از خطوط انتقال انرژی طراحی کرده بود.
ندا «نخبهای آرام» بود؛ اهل نمایش و حاشیه نبود، فقط کار خود را انجام میداد. مرگ او یک داغ بزرگ برای دانشگاه علموصنعت بود.
۴. فاطمه صالحی
«روایتگری که خود به راوی تبدیل شد»

سالها در عرصه رسانهای سپاه، به عنوان روایتگر جنگ نرم فعالیت کرد. تولیداتش درباره زنان و مادران شهید، بارها مورد توجه قرار گرفت.
سه ساعت قبل از شهادت، در ویدئویی اظهار داشت: زنان در جنگهای نامتقارن، نخستین هدف هستند؛ زیرا جامعه را از پایه نگه میدارند.
هیچکس نمیدانست این جمله، سه ساعت بعد به نحوی خود را روایت خواهد کرد.
۵. فرشته باقری (افشردی)
«خبرنگاری سادهزیست و دختر خانوادهای انقلابی»

خبرنگاری که هرگز در پس نام خانوادگی انقلابی خود پنهان نشد.
همه او را به خاطر تواضع، آرامش و صداقت میشناختند.
در لحظهای که موشک اصابت کرد، در حال گفتگوی کاری بود. آخرین جملهای که از او ثبت شده چنین بود: صدای آژیر بیشتر شده…
صدایی که هرگز پس از آن ادامه پیدا نکرد.
۶. سیدهمعصومه عظیمی
«بانوی آرام، ستون محتوای رسانه ملی»

بیش از دو دهه در پسزمینه رسانه ملی فعالیت کرد؛ بیهیاهو، بیادعا، و بسیار مؤثر.
او از آن دسته افرادی بود که برنامهها بر دوش آنان استوار است.
جملهای داشت که همواره بر زبان میآورد: صدای مردم امانت است. این جمله اکنون بر روی سنگ مزارش نقش بسته است.
خانهاش، مکانی سرشار از سکوت بود؛ اما کارنامهاش، پر از صدا و تأثیر.
۷. دکتر مریم حجاری
«پزشکی که لبخند را به مردم هدیه میداد»

دندانپزشک محبوب، پژوهشگر صبور و انسانی مهربان.
او طرح «لبخند رایگان برای مادران کمبرخوردار» را پیادهسازی میکرد؛ طرحی که به بسیاری از زنان کمدرآمد احترام و لبخند هدیه داده بود.
در مسیر بازگشت از مطب، زندگیاش به ناگاه قطع شد.
گیلان یکی از دلسوزترین پزشکانش را از دست داد…
۸. زهرا عبادی
«صدای بیصدایان»

بیش از یک دهه به عنوان مددکار در زندان اوین فعالیت میکرد؛ زنان زندانی او را «پناه امن» خود میدانستند.
عبادی از آندسته افرادی بود که زخم نمیزدند؛ بلکه مرهم میگذاشتند.
کارکنان زندان میگویند: لبخند او حتی از پشت ماسک نیز نمایان بود. مرگ او برای زنان زندانی بسیار تکاندهنده بود.
۹. نجمه کریمی
«مادر و فرزند؛ دو شهید در یک شناسنامه»

روایتی که هر کسی آن را شنید، به گریه افتاد.
نجمه در آستانه تولد فرزندش بود. پرستاران اعلام کردند که جنین ۹ماههاش «سالم اما بیجان» به دنیا آمد.
او و فرزندش در کنار هم دفن شدند؛ تصویری که تبدیل به سندی از مظلومیت جنگ ۱۲روزه شد.
جنگی که حتی فرصت تولد را از یک کودک گرفت.
۱۰. سارا جودت
«دختری که رویاهای معماریاش ناتمام ماند»

دانشجوی دانشگاه هنر و معماری پارس؛
پایاننامهاش با موضوع «خانههای امن زنان» بود؛ موضوعی که درد و مشکلات زنان جامعه را به زبان معماری منتقل میکرد.
اساتیدش بر این باور بودند: اگر او بماند، آینده معماری اجتماعی ایران میشود.
اما او نماند.
آیندهاش ناتمام ماند.
۱۱. زهرا شمسبخش
«زنی چندبعدی؛ از نوآوریهای علمی تا موفقیتهای ورزشی»

کارمند معاونت علمی، دوچرخهسوار، طبیعتگرد و پژوهشگر.
زنی مدرن و ایرانی با روحی همیشه پویا.
دوستانش میگویند: زهرا تنها راه نمیرفت؛ زندگی را با رکاب زدن تجربه میکرد.
حضورش در معاونت علمی، نمادی از انرژی و انگیزه بود.
۱۲. زهرا صابر
«بانوی بزرگوار گیلانی؛ همسر یک شهید و خود شهیدی دیگر»

همسر شهید هستهای «سیدمحمدرضا صدیقی صابر».
سالها با آرامش و بیسر و صدا فرزندانش را پرورش داد و هرگز نام و مقام همسرش را به عنوان ابزار استفاده نکرد.
همسر شهید صابر پس از شهادت همسر و پسرش گفت: با ایمان دردل ویرانه ها؛ امانت الهی را تسلیم کردیم.
در حمله دوم، خود نیز به شهادت رسید.
شهادت این خانواده نه تنها یک فاجعه انسانی، بلکه نمادی از پایداری و مقاومت در برابر ظلم است. صدای زن مؤمنی که از دل ویرانهها میگوید «من راضی به رضای خدایم»
اکنون نام او در کنار نام همسرش در تاریخ ثبت شده است.
روایتی از نجابت و صبر..
۱۲ آیه از کتاب دفاع مقدس

این ۱۲ زن، تنها نمونهای از ۱۳۲ زن شهیده در جنگ ۱۲ روزهاند؛
زنانی که هرکدام «روایتی مستقل» را به تصویر میکشند؛ یک شخصیت، یک نقش اجتماعی، یک چراغ.
این جنگ مرز میان نظامی و غیرنظامی را در هم شکست. زنان را هدف گرفت؛ مادران، پزشکان، دانشجویان، خبرنگاران، پژوهشگران و کارمندان را.
اما در دل تاریکی، همین زنان به نماد مظلومیت ایران تبدیل شدند.
زنان در جنگ، فقط قربانی نیستند؛ آنها قهرمانان پنهانی هستند که در سکوت و در دل جنگ، به بشریت خدمت کردهاند. این گزارش نه تنها بر وقایع تلخی که از سر گذراندند تاکید میکند بلکه برتوانایی و قدرت بینظیر آنها در مواجهه با چالشهای بزرگ میافزاید.
این روایت باید به نسلهای آینده منتقل شود. بیایید به صدای این ستارههای خاموش گوش فرا دهیم و با به اشتراک گذاشتن داستانهایشان، به دیگران یادآوری کنیم که هر یک از ما مسئول حفظ این تاریخ و مصیبتها هستیم. در یادها و قلبهایمان آنها را زنده نگه داریم و اجازه ندهیم نامشان به فراموشی سپرده شود. این زنان، نمایندگان قدرت و تداوم انسانیاند؛ بیایید این حقیقت را هرگز فراموش نکنیم.
گزارش حاضر تقدیم میشود به ۱۳۲ زن شهیده جنگ ۱۲ روزه؛ زنانی که در تاریکترین شبها، روشنایی ایران را حفظ کردند.
سمیه بوربور
مدیر مسئول پایگاه خبری عصر شفافیت